سلام

تمام شب به یادت بودم

و در کوچه پس کوچه های نقره ای سرنوشت پی تو میگشتم

در خیال خویش دل به اسمان زدم

غوغائی به پا بود...

فرشتگان ستارگان ماه ... از این سو به ان سو... همه شاد و خندان

ندانستم حکایتش چیست

این همه زیبائی این همه شور و شوق دسته های گل

کسی جوابم را نداد...

به اتاق تنهائی خویش باز گشتم و از پنجره به اسمان نگاه می کردم

از انجا مشکی شفاف اسمان با غنچه های رز زرشکی تزئین شده بود

لحظه ای خیره شدم...

در خیال خویش میان سقف گیتی تولد عروس ارزوها را دیدم...