سلام

تمام شب به یادت بودم

و در کوچه پس کوچه های نقره ای سرنوشت پی تو میگشتم

در خیال خویش دل به اسمان زدم

غوغائی به پا بود...

فرشتگان ستارگان ماه ... از این سو به ان سو... همه شاد و خندان

ندانستم حکایتش چیست

این همه زیبائی این همه شور و شوق دسته های گل

کسی جوابم را نداد...

به اتاق تنهائی خویش باز گشتم و از پنجره به اسمان نگاه می کردم

از انجا مشکی شفاف اسمان با غنچه های رز زرشکی تزئین شده بود

لحظه ای خیره شدم...

در خیال خویش میان سقف گیتی تولد عروس ارزوها را دیدم...

نظرات 27 + ارسال نظر
مهدیه یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:36 ق.ظ

ما با همین ارزو ها زنده ایم.دعا کن عروس ارزوهات هر جایی هست خوشبخت باشه.

.:: همنفس ::. یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:26 ق.ظ http://hamnafasegolesorkh.persianblog.com/

از آن بالا همه چیز شبیه هم است . . .
آدم ها نقطه های سیاهی هستند که تند و گاهی هم آهسته به این سو آن سو می روند . . .
گاهی خرید سبزی قورمه سبزی . . .
و گاهی هم قرار های عاشقانه . . .
از آن بالا
از پس سیاهی دود سیگارها و کارخانه ها و ماشین ها
همه چیز مبهم به نظر می رسد . . .
آدم ها به بالا نگاه نمی کنند . . .
می دانم خدا چشم های آدم ها را دوست دارد . . .
انگار آدم ها . . .
همان نقطه های سیاه شلوغ . . .
روی زمین دنبال سکه های طلا می گردند . . .
آدم ها به گردن های رو به پایین . . .
به شانه های افتاده . . .
و به چشم های زاویه دار چهل و پنج درجه , عادت کرده اند . . .
من اگر جای خدا بودم . . .
چشمان خسته ام را می بستم . . . آه سرم درد گرفت . . .!!

کلاغ سیاه یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:46 ق.ظ http://kalaghsyiah.mihanblog.com

سلام . وبلاگ قشنگی داری . وقت کردی یه سرم به ما بزن . تازه اگه دلت خواست لینک منا بزار بعد بهم خبر بده تا لینکت کنم .

سارا یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:35 ب.ظ http://gheseyeheshgh.persianblog.com

سلاااااااام... واقعا چه احساس پاکی... خیلی زیبا بود داداشه گلم... حق یارت گلم

آناهیتا دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.bpersian.blogfa.com

سلام آقا علی، متنتون رو خوندم. جالب بود ، هیچ وقت آدم ها به اون درجه نمی رسن که آسمون رو درک کنن.
حوادث آسمانی فراتر از تصورات ماست.
موفق باشید

مجید دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:45 ب.ظ

دیشب از آسمون ستاره می چیدم
رو برگهای گل و شبنم می پاشیدم
وقتی بیدار شدم گل کرده بود خورشید
آخه دیشب بازم خواب تو رو دیدم

صدای تو برام صدای بارونه
من و با نم نم گرمش می خوابونه
نگام که میکنی برق نگاه تو
تمام تار و پودم رو می لرزونه

موفق باشی

ناناز دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:43 ب.ظ http://onlynanaz.co.sr

سلام... بسیار زیبا نوشتی خسته نباشید.

گلدونه دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:33 ب.ظ http://www.goldoneh.blogsky.om

علی مهربون ..
من هم آشنایی با لاگ شما خوشحال شدم .
من پیشاپیش شما را در لینک دوستان قرار دادم .

خوش باشی

رویا سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:37 ب.ظ http://org-piano.somee.com/

امیدوارم موفق باشی علی

بارون چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام عزیزم:
وبلاگت عالی بود.......خسته نباشی گلم.
وقتی زیر بارون قدم زدی به این فکر نکردی که بارون همپای تو گریه میکنه.....از غمت خبر داره....به این فکر نکردی که بارون از اشکای داغ توست که یک نفس میباره
چرا نگفتی با خودت ممکنه بارون بهت عادت کنه و اشکات داغونش کنه........؟!!

علی چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:56 ب.ظ http://ddn.blogsky.com

سلام
یا علی
موفق باشی
لینکت کردم

سفرکرده پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 03:33 ق.ظ http://safarkarde.blogsky.com

تازه داشتم واسه ستاره ها دست تکون میدادم که گفتن بابا بی خیال برو به تنهاییت برس چی کار به اینا داری .....!
گفتم بابا من که همیشه تنهام .....میخوام اینا تنها نباشن ...!
یه پوسخند خیلی سرد زدند و گفتند بابا احساس ....بابا رمانتیک .....بیشین بینیم بابا .....
گفتم باشه .....

حامد پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:23 ب.ظ http://joojetighi.blogsky.com

سلام
زیبا بود.........عشق! و تنها عشق می ماند....

مریم شنبه 28 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:40 ق.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

انسان بودن سخت ترین کار است .
کاش میشد از حقیقت گریخت ...

ساغر شنبه 28 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:33 ب.ظ http://www.hekayatedel101.persianblog.com

دلم تنگه .....دلم تنگه برایت...نگاهم با نگاهت داشت عادت...من عادت می کنم با درد تازه...جدایی شاید از من ما بسازه...می دونم که از خوشبختیش خوشحالی و همه غمها رو بخاطر اون و خوشحالیش از یاد می بری....حق نگهدارت

رسول یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 07:09 ب.ظ http://rasolt.persianblog.com

سلام . این اولین بارست که به بلاگتان سر میزنم. باید بگویم ریبا و پربارست. در ضمن «آب زندگی» با غزلی از شاعر معاصر شادروان "منوچهر آ تشی" که با کمال تاسف امروز جان به جان آفرین تسلیم کرد، به روز شد. منتظرحضورتان .پیروز باشید.

maryam goli یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:07 ب.ظ http://maryam-goli.blogsky.com

سلام
وبلگ خوشگلی داری
به منم یه سری بزن

آوا دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 ب.ظ http://nesfe.blogsky.com/

*همه چیز از یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادته*
سلام ... وبلاگ زیبایی داری و زیبا هم می نویسی ... اگه دوست داشتی به هم سر بزن... موفق باشی..

بزرگ فیلسوف کوچک جمعه 4 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:58 ب.ظ http://gerioush.persianblog.com

سلام حسین آدرس اینجا رو بهم داد قشنگه خیلی...

جوجو جمعه 4 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:34 ب.ظ

عالییه.(جدی نگیر آخه هیچ کس که به ماست خودش نمیگه ترش)

پری شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:26 ق.ظ

عروسه‌ ریا در آسمان به‌ دنیا امد
و دستانه‌ نوازاش گر تو دار زمین

فائزه پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام داداش علی . وبلاگت بی نظیر بود .
فقط اینو از طرف آجی هیچ وقت یادت نره :
(( با تو ستاره میشوم ))

ناشناس شنبه 12 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:48 ب.ظ

علی می خوام بگم.....................نمی دونم حرف نداری

هالا یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.در دست ساخت.com

آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
....................

ولی علی خیلی گلی
دیدی گفتم یه دونه ای

elahe چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:40 ب.ظ

panjshanbe shaba ehsas mikoni ye boghzi to galate hich jori nemitoni bendazish biron..badjori ehsase tanhayi mikoni.....................
webloget ke mahshar bod ahanget az webloget behtar
omidvaram hamishe movafagh bashi

ماهک تنها جمعه 16 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:06 ق.ظ

آقای علی ... بهتون تبریک میگم به خاطر احساس پاکتون ... بدونید خداوند آسمون رو خلق کرد تا پرده ای باشه بین فریب و سراب زمین و حقیقت فراسوی آسمون ...
یادم نرفته بگم ... مزیک قشنگی که انتخاب کردین زیبایی کارتون رو بیشتر میکنه ...
آه ای فلک ای آسمان ... تا کی ستم بر ...
تا حالا عاشق نشدم . اما اگر بخوام قلبم رو به کسی هدیه بدم به اونی میدم که به جای بزرگترین ذره ی وجودم چیز کوچیکی بهم بده !!

مهدی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ق.ظ http://www.golabi.org

دوباره دقیقه هارو کندو آهسته میبینم
دوباره چشم خدارو رو خودم بسته میبینم
تا دلم آروم بگیره سر به کوچه ها میزارم
روبه آدما میخندم تو سیاهیا میبارم
توی یک جاده ی برفی پی انتها میگردم
توی این رویای آبی هنوزم اسیر دردم
آخه دنیا تو چشام رنگشو باخته
آخه یک جنس غریبه آسمون منو ساخته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد