سلام...
آخ که چقدر فکم درد میکنه...
امشب کمربند آبی رو هم گرفتم ولی به سختی...
کمی دلم گرفته...
امشب مامان بزرگم یه قضیه ای از زبونشون پرید...
با آقا قبل از ازدواج یه بار تو زیر زمین خونشون که ظاهرا آش نذری میپختن قایمکی صحبت کرده بودن... ظاهرا آقا خیلی دختر کش بودن در اون ایام....
فعلا همین...
آخ...
مبارکه.
سلام...
ممنون...
سلام رفیق
پس تو هم رزمی کاری
تبریک میگم
موفق باشید
اون زمان مردا مرد بودن
زن ها زن
هر کس سر جاش هویت داشت
امروز
جای همه عوض شده
باز از خاطراتشون بنویس
لذت بخشه
خوندن زندگی اون عزیزان
سلام...
ای بگی نگی...
ممنون عزیز...
سلامت باشی...
هنوزم مردها و زن ها زیادن....
من ها بدبین شدیم...
نا مردها و نا زن ها بیشتر به چشممون میان...
اگه لو دادن بازم مینویسم...
سلام .
چه عجب !!!! واقعا تعجب کردم .........
مطمئنی که این بار اسمی از بارون نیاوردی ؟؟!!
.
.
.
راستشو بگو ؛ توی اون کویر برهوت شما بارون رو کجا دیدی که عاشقش شدی ؟؟؟؟
سلام...
اگه هم اسمی از بارون نمیبرم بوی بارون همیشه تو وبلاگم هست...
مگه نه؟
بارون رو کجا دیدم...
بارون...
آه...
...
سلام.
نگفته بودی رزمی کاری پسر !
حالا چی کار میکنی که کتک خوردی ؟
ابیت مبارک .
انشالله مشکی بگیری
از من زدی جلو !
سلام...
گفتن نداره که...:دی
به قول یکی کتک خورم ملسه...
ممنون...
ولی خیلی ازت عقبم!
خوش باش و سلامت...
زدن تو فکت؟
مبارک باشه کمربندت.حالا این رنگ به چی میاد؟:)))
ولی تو اصلا به اون ایام بابا بزرگت نرفتی ها حواست باشه:))
سلام...
آره):
ممنونم... به آسمون...
اون که آره...
آقا چشماشون خاکستریه...
خوش باش و سلامت...
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدمها
و از صدای شکستن کسی نمی شکند
چه قدر سردی و غوغاست بین آدمها
میان کوچه دل ها فقط زمستانست
هجوم ممتد سرماست بین آدمها
ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
چه قدر قحطی رویاست بین آدمها
کسی به نیست دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها
و حال آینه را هیچ کسی نمی پرسد
همیشه غرق مداراست بین آدمها
غریب گشتن احساس درد سنگینی ست
و زندگی چه غم افزاست بین آدمها
مگر که کلبه دل ها چه قدر جا دارد
چه قدر راز و معماست بین آدمها
چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل
و اهل عشق چه رسواست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
میان این همه گلهای ساکن اینجا
چه قدر پونه شکیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدمها
بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق چه کوتاست بین آدمها
میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست
و غم به وسعت یلداست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها
سلام...
ممنون....