سلام...

حدود ۳ ساعت پیش از یک خطر مرگ جون سالم به در بردم...

یعنی اگه اون موتوری یه سانتیمتر اینطرف تر رد شده بود یا من ۲ ثانیه زودتر از خونه بیرون رفته بودم...

امشب دیگه علی وجود نداشت که بیاد به وبلاگش سر بزنه...

دیگه علی نبود بیاد خونه و یه عالمه...

دیگه علی نبود بیاد تو اتاقش...

دیگه علی نبود گیتار بزنه...

دیگه علی نبود...

خدایا آخه چرا؟ با اینکه اینقدر بدم چرا کمکم میکنی؟

وای... یادم که میاد اون لحظه...

 مرگ جلو چشامه...

اشک...

خدایا شکرت...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
بزرگ فیلسوف ک.چک شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 ب.ظ http://gerioush.persianblog.com

سلام...چه عجب باز هم به من سر زدین... و خوشحالم که سالم و سرحالین:)

مریم یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

آخ که چه حیف شد (چشمک) !
خوبی؟
بابا جون تو جوونی حالا شام تشریف داشته باش !

pegah پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ب.ظ http://bikhiyal9.blogsky.com

مرسی که سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد