سلام
با یه روز پر از پائیز منم شدم یه ساز نوازنده که مثه برگهای پائیزی راه افتاده و سر و صدائی راه انداخته. سازی که می خواد قصه ی عشق سرخ و اسمون ابی یا یه روز بارونی رو بنوازه...
طاقت بیار خدا جون تا به خود بیام... خیال بارون بدجور هوش رو از سرم پرونده...
انگار یه ابر ماتم زده می خواد بباره و منو تو بیکرانش غرق کنه.
چقدر خیال...؟چقدر سئوال...؟چقدر درس...؟
حالا بعد این ساز میخوام برات یه نقاشی بکشم. یه امید خوبه بکشم؟ امید به آینده...
یه بهار چطوره؟ بهار زندگی و شور جوونی...
اصلا بهتره یه روز بارونی رو بکشم. وقتی می خواد کویر خشک نگاهیکه از عطش به خود می پیچه رو سیراب کنه...
یا یه دل پر از دل...
دل...
دلی که از اوج بی دلی به دلداری رسیده...
قلم بی پروای من فقط دوست داره...
ولی...
چی بگم...
طاقت بیار خدا جون تا به خود بیام...
تو کشیدی و رنگ کردی بر دل من
رنگ غروب را ..
نازنینم تا ابد خوش باشی....
عجب سازی داری مهربون .....
قلم رو هم بچرخون یه کمی از ساز دلت بگو .....
این روزا چه نغمه ای میزنه .....
نکنه مثل من هوای پاییز دلت رو برده .....
رو برگ ها که راه میری با تو یه حرف هایی میزنن
نکنه پاییز دل من رسیده باشه !
نکنه که منم باید برم .....
عجیب روزگاریه ......عجیب !
دمت گرم ....
سلام... بسیار زیبا نوشتی خسته نباشید.
okبابایی...فوقلادس..فقط خودت باش
در ضمن این پست نفر اول هستم..
وقتی دیدمت بیشتر صحبت میکنیم.
اگه بارون بودم آنقدر می باریدم تا غبار غصه هاتو از بین ببرم.
موفق باشی علی جون
مجید
سلام
بابا برات حال کردم ایول
مرسسسسسسسسسسسسسسسسی
سلام علی جان خوبی عزیزم امید وارم موفق باشی واقعا قشنگ بود امیدوارم منو هم به عنوان یه عضو از وبلاگتون قبول کنید
و زندگی بهانه ایست برای عاشق شدن غم نان اگر بگذارد ...!!
و چه زیبا خواهد بود :
در پناه سایه ای
دو استکان کمر باریک
دو حبه قند
زیستن را بهانه ایست
غم نان اگر بگذارد ...!!
(ببخش نظر پایینی و بالایی اشتباهی جاشون عوض شد . . . :دی)
سلام ممنون از پیامی که دادی حتما این کار رو میکنم ...موفق باشید آقا علی
سلام
خوبی؟
چرا آپ نمی کنی؟